خورشید در انتظار مهتاب
هدف از نوشتن: بعد از چندین سال مطالعه تصمیم گرفتم دست به قلم شوم و کتابی توام با واقعیت و تخیلات ذهن بنویسم که درشان مخاطبان و خوانندههای گرامی باشد.
ژانر:عاشقانه.غمگین
خلاصه داستان: ممکن است عشق اشتباه در خانه هر آدمی را بزند ولی نمی توانی تصورش کنی به خاطر یک انتخاب اشتباه ممکن است چه تاوان سنگینی پس دهی..مهتاب که دچار احساس اشتباه میشود و خود را نجات میدهد و به روال عادی زندگیاش برمیگردد،دوباره
آرزو میسازد,دوباره تلاش میکند اما دریا مگر بدون امواج و طوفان هم میشود؟!زندگی پر از عشق و دلدادگی او را در لحظهبهلحظهاش همراهی کنید.. مهتاب را قضاوت نکنید به این دلیل که با رمان هرچه جلوتر بروید با موضوعات و اتفاقات جدیدتری آشنا میشوید که حدس زدنش کار دشواریست و این نکته باعث جذاب تر شدن کتاب شده است! .
بخشی از رمان:
روزهای سختی به چشم دیده بودم اما هیچ روزی سخت تر از امروز برام نبود که بهش بگم بی خیالت شدم،که بگم آدم منطقی هستم و دیگه احساسی بهت ندارم؛بهش بگم با ازدواج کردن و انتخاب دیگری مشکلی ندارم. سخت بود در برابر اینکه برام آرزوی خوشبختی کرد تشکر کنم!اگر غرور مردانهام اجازه میداد سرش داد میزدم و میگفتم من در کنار هیچ کس جز تو خوشبخت نخواهم شد؛کسی بهتر از تو برای من پیدا نخواهد شد..اما غرور لعنتی فقط اجازه گفتن “ممنونم”رو داد..
یعنی الآن پیش خودش چه فکری می کنه؟فکر می کنه دیگه همهچیز رو فراموش کردم و شدیم مثل سابق؟
ولی چه می دونه تو سینهام چه دردی از فراغش نشسته و رو به چه خزونی ام؟!
کنار پنجره اتاق ایستادم و به آسمان بارانی چشم دوختم.
دکلمه فریدون مشیری رو پخش کردم و همراه نسکافه عاشقانههای استاد را نوش جان میکردم..
بی تو،مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم،خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو،لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه،که بودم