دانلود رمان تیری در مسیر
حداقل دستمو شلتر بگیر الان میشکونیش.دستبند نداری؟ دستمو ول کرد و به عقب هلم داد:-.یدربومرس.هَااز فرصت استفاده کردم و
عقبتر رفتم،مچ دستمو مالش دادم:-وحشی.دندوناشو به هم سایید:-گمشو تا وحشی بودنو نشونت ندادم .دزد بدبخت.دستمو پایین انداختم:-
یه دزد از یه وحشی خیلی بهتره.منتظر نشدمو پا به فرار گذاشتم.لبخند روی لبم نشست با اینکه اونجوری که میخواستم نشد اما واسه اولین
بار بدنبود.گوشیمو از جیبم بیرون کشیدم ومسیجی تایپ کردم:-اولین قدم .یه آیکون چشمک هم گذاشتمو فرستادمش. تأیید ارسال که زد
محض احتیاط پاکش کردم.دیگه امروز کاری نداشتمو باید میرفتم خونه.پوزخندی روی لبم نشست، خونه!کلید انداختمو واردشدم.لباسهای
شسته شدم خشک شده بودند وهنوزم روی بند بود.باید برشون میداشتم ممکن بود شب بارون بیاد. اینجاهم مثل قانون جنگل بود هرکی
هرچی میخواست از وسایل بقیه برمیداشت گرچه درمورد وسایل من اینطوری صدق نمیکرد.یعنی کسی جرأت نداشت بهشون دست بزنه
.همون یک ماه پیشکه وارد اینجا شدم چنان زهر چشمی ازشون گرفتم که دیگه کسی جرأت پیدا نکنه به وسایل شخصیم چپ نگاه کنه
.حتی سیمین که صاحب این خونه بودو کنارمون زندگی میکرد.اونم یه جورایی ازم حساب میبرد.میدونست هممون تو کار خلافیم اما چون پول بیشتری
بهش میدادیم ،خودشو به ندیدن میزد و میگفت من تنها اجارمو میگیرم کاری هم به کارتون ندارم فقط گند کاریهاتونو به خونه نکشونید. همه
قبول کرده بودیم اما تنها کسانی که همیشه دنبال شر بودند،سحرو شهره که به هیچ وجه ازشون خوشم نمیومد.هردوشون از اون آدمهای
هرزه و خیابونی بودند. بیشتر از شهره ،از سحر موذی خوشم نمیومد که مدام تو کارام سرک میکشید.با کمک لاله که توی پارک
سرگردون بودم این خونه رو پیدا کردم.ولی سحر از همون روز اول میخواست خودشو ارباب خونه جا بزنه که ازش حرف شنوی داشته
باشمو کمی از پول موادو اجاره خونشو بدم اما نمیدونست توری که پهن کرده سوراخ