دانلود رمان خون بس
دانلود رمان خون بس اندروید،جاوا

دانلود رمان خون بس اندروید،جاوا
خلاصه رمان :
پدری که رییس کار خونشو میکشه!
دختری که مجبور میشه به خاطر پدرش با پسر مقتول ازدواج کنه!
ایا چی درانتظار دختر قصه ماست؟
چشماش درخشید و من ترسیدم از فکر شومی که چشم هاشو چراغونی کرد.
_خون بس
باصدای بلند گفتم
__چـــــــــی؟
_باید خون بس پدرت بشی!
_ولی آخه
_ولیو اما نداره شرط من همینه خوب میدونی همه خونواده رضایت دادن وهمه منتظر رضایت منن ؟خوددانی.
با چشمای اشکیم بهش زل زدم
_اجازه بدین فکر هامو بکنم
_اخر این هفته جلسه دادگاهه فکرهاتوبکن قبل جلسه دادگاه خبرشو بهم بده
نمیدونم خودمو چه جوری به خونه رسوندم ولی از فکرو خیال زیاد دیگه وقت گریه کردن پیدا نکردم
تا به خودم اومدم دیدم روز دادگاه رسید
من تصمیم خودمو گرفته بودم به مامانم هم گفته بودم واونم فقط بی تابی میکرد
بهترین کار بود جون پدرم ازهمه چیزمهم تر بود.
توی دادگاه دیدمش سلام آرومی کردم اونم سری تکون داد
_قبول میکنم!
نیش خند آرومی زدو گفت
_دختر عاقلی هستی بعد از جلسه دادگاه بمون باهات کار دارم
_باشه بااجازه
پدرم تبرعه شد ولی باید ۶ماه تو زندان حبس میکشید
از دادگاه بیرون رفتم دیدم منتظرم ایستاده به ستش رفتن
_اقای مغانلو
نگاهی بهم انداخت
_واسه ۳روز دیگه از محضر وقت میگیرم بعد از عقد توخونه منو با شرایت من زندگی میکنی.
کلمه من رو اونقدر پر تحکم گفت که منو ترسوند
با چشمای اشکیم بهش زل زده بودم دهنم کاملا بسته شده بود نمی دونستم چی بگم.
دوباره به حرف اومد
_تاسه شنبه خداحافظ
باصدایی که از بغض دورگه شده بود گفتم
_خدافظ
تو این چند روز همش فکر میکردم به این که چرا این