دانلود رمان لرد سوداگران

دانلود رمان عاشقانه دانلود رمان عاشقانه


دانلود رمان لرد سوداگران

شد. کلتم رو از زیر جلیقهام کشیدم بیرون، یه زن دیوانهوار داشت به همه شلیک میکرد، به زورهم اسلحهاش و نگه داشت، به پاهاش شلیک کردم

که مسلسل از دستش افتادیزدان: مرداس حالت خوبه؟پرهام سریع به سمتمون دویید، دوتا از نگهبانا زنو گرفتن خیلیا زخمی شده بودن، به سمت زنه

حرکت کردم… چونهشو فشار دادم_بنال از کدوم قبرستونی میایصدای کیوان از پشت سرم اومد_اینکه رزاست، خواهر زنم که چند روز پیش فوت شده

بودزن با صدای جیغ بلندی شروع کرد به حرف زدن_میکشمت کیوان… تو و اون دخترای ه رو از بین میبرم، تو باعث شدی خواهرم کشته بشهکیوان:

خواهر تو میخواست دختر منو بکشه، نمیدونم کی تونست از بین ببرتش&؛ یممنیببدایبسیلپمدزگنزمهلااح،مدرکنتیاکشنوتزاهکِیفاکنیمهیلوخوای چه غلطی

بکنی.زن هیستریک میخندید_همتون میمیرید بمبی که گذاشتم خونه رو سریع میفرسته رو هوا… درای سالن هم قفلن نمیتونید کاری بکنیدکل

جمع از ترس به خودشون میپیچیدن، چه اوضاعی شده بود خیر سرمون اومده بودیم مهمونی، زن و هل دادم، از درد به خودش میپیچید. پاشنۀ

کفشمو روی زخمشفشار دادم، دادش رفت هوا همه ساکت شده بودن… به خودش میپیچید_بنال بمب کجاست_عمرا… منم میخوام بمیرم چه

فرقی میکنه بگم یا نهپامو بیشتر فشار دادم_تا اون موقع از درد شکنجه میشی جای مردن؛ پس بهتره حرف بزنیخیلی مصر بود که نگه، فکش

رو بهم قفل کرده بود تا داد نزنه؛ ولی دوتا تیر دیگه تو همون محل زدم که جیغ بلندی کشید، تحملش تموم شده بود_کنار ستون زیر میز غذاها

 

 



ارسال دیدگاه جدید