دانلود رمان پناه نود

دانلود رمان عاشقانه دانلود رمان عاشقانه


دانلود رمان پناه نود

قصه ای که دردِ عشق در سینه دارد… عشقی رفته بر باد… وفایی که می بُرَد… لیلایی که رفتن می شود انتخابش… مردی می ماند و خاطراتی که طنابِ دارش می شود… و شهری که بوی او را دارد… او می ماند و یک جهان فاصله که جدایی به ارمغان آورده… قصه ای که یک لیلای دیوانه ی عاشق دارد و یک مجنونِ عاشق و دیوانه تر…

عشقی که حاجت دلانه می داد…
آواره می شد و جان می دهد در شب های جدایی…

رمانِ پناه در باره ی دختری به نام پناه است که در کودکی پدر و مادرش را از دست می دهد و سرپرستیِ او را عمویش به عهده می گیرد.
سختیِ روزهای تنهاییِ پناه با وجودِ عمو و خانواده ی مهربانش کم رنگ تر می شود. روزهایی خوب در کنارِ مهیاد، پسر عمویی که عاشقانه او را دوست دارد؛ با بی خبری می گذراند تا اینکه سامراد از راه می رسد و داستانِ عشقی دو طرفه با پناه را رقم میزند. جشنِ ازدواجشان با شکوهی تمام برگزار می گردد و پناه به همراهِ همسرش راهی انگلستان می شود.
غافل از اینکه ماجراهایی عجیب آنجا انتظارشان را می کشد. درگیری با مافیای…
که قلب زندگی یشان را هدف گرفته اند
مقدمه :نودهشتیا

مقدمه: شاید میان خستگی هایم از نرسیدن یا در دل شهری که پا گیرم کرده بود، تو را در قلبِ قصه جا گذاشتم.
نمی دانم، شاید هم زمانی که جای خالی ات و یادگاری هایت نبودنت را بر سرم فریاد می کشید و دل زبان نفهم ام زیر باران قد بوسیدنت تو را از خاطرات مان می خواست و نبودی، مرده بودم!
آن زمان بود که باورم شده رفته ای!
قسمتی از متن رمان :

هم سفر قافله ی عمر، منزل به منزل سفر کرده بودیم تا رسانده بودمان به تهِ این زندگی

که خیلی هم شبیه زندگی نبود… و دقیقا زیر باران و پاکتی سفید رنگ میان دستم،

در گوشه ای زیر آسمان کبود، بی خیال از نگاه های مردمی که انگار دیوانه دیده اند،

دانستم درد هم خیلی شبیه درد نیست…



ارسال دیدگاه جدید