رمان سر نوشت
نام کتاب: سرنوشت
نویسنده: arefeh79 _کاربر انجمن نودهشتیا
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
خلاصه: رمان درباره دختری هست به اسم مهتاب که توی زندگیش اتفاقات تلخی می افته و زندگیش رو از هم می پاشه. دختر مجبور می¬شه سر چهارراه گل بفروشه تا خرج مادر، خواهر و برادر کوچیکش رو بده. یه روز دختر با یکی از طلبکار هاش دعواش می¬شه و با پهلو به آینه بغل یه ماشین می¬خوره و آینه می¬شکنه…شکستن این آینه زندگیش رو زیر و رو می¬کنه… *******
مثل همیشه منتظر موندم تا چراغ راهنمایی قرمز شه و حرکت کنم. همه منتظر می¬مونن تا چراغ سبز بشه ولی من برعکس آدمای دیگه ام. کل زندگیم برعکس همه کار می کردم.
ماشین ها یکی یکی توقف کردن، یه ماشین خارجی آلبالویی رنگ کنارم ترمز کرد؛ حتی اسمش رو هم نمی دونستم! تقه ای به شیشه زدم، شیشه دودی پایین اومد و دود سیگار توی صورتم بخش شد. دوتا پسر با تیپ های لش و لباس های مارک تو ماشین بودن. بوی الکل توی ماشین بینیم رو سوزوند.
با ترس گفتم: گل می خرید؟
پسره عینک دودیش رو برداشت و گفت: تو خودت گلی…قیمت خودت چنده؟
از ماشین دور شدم. دیگه می دونستم از چه کسایی باید دوری کنم. کنار یه شاسی بلند مشکی ایستادم و دوباره به شیشه زدم. شیشه پایین اومد. حرارت گرمای تو ماشینا دستای یخ زده از سرمای من رو گرم می¬کرد. پیرمرد سیبیل کلفتی بی تفاوت به جلوش زل زده بود. گفتم: آقا برای خانومتون گل نمی خرین؟
بدون اینکه نگاهم کنه گفت: نه
با ناامیدی به سمت ماشین کناریش رفتم و دوباره به شیشه زدم.
به راننده که یه خانوم خوشگل و خوش پوش بود، گفتم: گل می خرین؟
نگاه مهربونی کرد و گفت: یه گل بهم بده!
گل رز قرمز رو بهش دادم و پولش رو گرفتم. چراغ که سبز شد به سمت پیاده رو دویدم.