
رمان به خاطر عشق
نویسنده نگین نظری بهاااااااانهههههه بلندشوباز خواب موندی -وااااااای.مامان ارواح جدت بزاربخوابم -بلندشوببینم زهرادم درمنتظره،بلندشوساعت هفتو نیمه یهوازجام پریدم یع نگاه به دوروبرم انداختم که چشمم افتادبه قیافه ی غضبناک مامان یاابلفضل دیرشد,خاک به گورم -مامان زهراکه نرفت؟ -نه دم در منتظرته .زوداماده شو,هرچی بش گفتم بیاتو نیومد سریع ...